عبدالرحمن زعیم – محصل علوم سیاسی، فراه
نود دقیقۀ بازی خاتمه یافت و بازی به ضرر آمریکا ادامه دارد، حالا نوبت رسیده است تا بازیکنان تعویض شوند، مربی هوشیار همیشه در نیم کت ذخیره، بازیکن های خوبی دارد؛ اگرچه در دقایق اضافی خیلی هم امکان ندارد که بازیکنان تازه نفس نتیجه را به نفع تیم شان ختم کنند، اما حد اقل این تعویضی ها به مربی انگیزه میدهد که در آینده موقعیت این بازیکنان را برای چه مدتی و در چه موقعیتی از میدان، حفظ کنند.
میدان بازی خاور میانه است
سعی و تلاش آمریکا در انتخابات مصر به هر اندازه ای که بود، نتیجه ای برای آمریکا در پی نداشت و برد از آن اخوان المسلمین بود. با از بین رفتن رژیم استبدادگری حسن مبارک، سعی و تلاش آمریکا این بود تا بتواند حد اقل رژیم حامی حسن مبارک را، که رهبرکاندید آن آقای محمدشفیق بود، در رأس قدرت حفظ نماید و در این صورت ارتش همان ارتش سابق و قوۀ قضائیه نیز همان، لذا حکومت حسن حالا نوبت به اینجا رسیده است تا مصر کم کم از متحدین اصلی امریکا (به جز ناتو) خارج شود و آمریکا با کم رنگ شدن موقفش در خاور میانه، اینک افغانستان، کشوری از اعضای سارک؛ و متصل به خاور میانه را به حیث متحد اصلی اش اعلان نموده و چنانچه قبلاٌ وارد صحنه بوده است، حالا آنرا بیش از قبل، برجسته تر سازد.مبارک اما در لباس متفاوت دوباره بر اریکۀ قدرت مسلط می بود. انتخاب مردم مصر، مانند کشور تونس و لیبیا، یک بار دیگر ثابت ساخت که امریکا و حامیان غربی محبوبیت خود را از دست میدهد. حالا نوبت به اینجا رسیده است تا مصر کم کم از متحدین اصلی امریکا (به جز ناتو) خارج شود و آمریکا با کم رنگ شدن موقفش در خاور میانه، اینک افغانستان، کشوری از اعضای سارک؛ و متصل به خاور میانه را به حیث متحد اصلی اش اعلان نموده و چنانچه قبلاٌ وارد صحنه بوده است، حالا آنرا بیش از قبل، برجسته تر سازد.
در این شکی نیست که در یک سال و چند ماه اخیر، خبر سازترین مسایل روز در مورد تغییر نظامها، سرنوشت ملت ها، سرنگونی رژیم ها و از قدرت بیرون آمدن استبدادگران، مسایل خاور میانه بوده است. رسانه ها و تحلیل گران مسایل سیاسی و اجتماعی، از زوایای مختلف حرکات ملت ها را در خاور میانه لقب داده اند که منجمله مشهور ترین و بیشترین شانرا سه مورد نامگذاری کرده اند: بیداری اسلامی، مبارزه در مقابل استبداد رهبران، و تحریک غربی به شمول امریکا.
در مورد نظر سوم که گویا حرکت های مردمی در خاور میانه به اثر تحریک قدرت های غربی صورت گرفته باشد، یک رد قاطعانه و بدور از حقیقت است. انتخابات ها در مصر و تونس واضح نمود که این حرکات شامل هر دو مورد قبلی، بیداری اسلامی و به ستوه آمدن ملت ها از حکام وهبران ظالم ومستبد بوده اند.
متحدین دیروز، مخالفین امروز
در قرن بیستم، خصوصاً نیمه دوم، بعد از جنگ جهانی دوم، جنگ های اول و دوم خلیج فارس، و دوران جنگ سرد؛ امریکا و متحدینش بیش از یک درجن متحد برایشان در خاور میانه تهیه و ملحق کردند. این چیزی بود که طی سه چهار دهۀ اخیر هویدا بوده است و بیش از نود فصید کشورهای خاور میانه از جمله متحدین امریکا و کشور های غربی بشمار می رفته است. آمریکا با پیش کش کردن سیستم لیبرالیزم از یک سو به تقویه و بهبود اقتصاد خودش پرداخت و از سوی دیگر به رهبران خاور میانه اطمنان داد که به هر اندازه که خواسته باشند از منابع نفت وگاز کشورهای شان استفادۀ شخصی نموده و این کشور کمک خواهد کرد تا از یک سو مردم را مصروف نگهداشته و از سوی دیگر اجازه نخواهد داد تا ملت ها مقابل دولت های شان قیام کنند. اما گذشت چند دهه و بیداری مردم، ملت ها را متوجه کرده که رهبران شان به اتحاد امریکا و غربی ها، منافع ملی شان را به هم میزنند، حقوق شان را تلف میکنند، آنها را تحت مظالم گوناگونی قرار میدهند، به ارزش ها و مسایل دینی شان توجه ای نمی کنند و خلاصه اینکه ملت ها را در تنگنای جهالت قرار داده و خود رهبران استفاده های نا مشروع را از حق ملت و منابع خدا دادی به سود خود شان انجام میدهند. در حقیقت چنین دلایلی باعث شدند تا مردم بیدار شوند و برای حقوق شان به مبارزه برخیزند. بعضی ملت ها به آسانی به هدف رسیدند، بعضی به خونریزی وکشتار و اینکه تا حال این وضعیت ادامه داشته و احتمال زیاد میرود تا این جریانات به کشورهای دیگر منطقه نیز سرایت نماید و ممکن چند جمهوری جدیدالتأسیس آسیای میانه نیز، درصورتیکه استبداد چنانچه جریان دارد، ادامه پیدا کند،جنبش های مردمی را تجربه خواهد کرد.
اما آنچه از همه مهم تر و خبر سازتر است، مسئلۀ مصر و برندگی اخوان المسلمین در انتخابات ریاست جمهوری این کشور است. جمعیت اخوان المسلمین با فعالیت های بیش از هشتاد ساله اش، و با قبولاندن قربانی های زیاد منجمله حبس و اعدام رهبران، زندگی در تبعید، و مهاجرت رهبران و اعضای بلند پایه و منع شدن از فعالیت ها سیاسی و اجتماعی، با وجود آن همه به تلاش و سعی راستین شان ادامه داده و با پیش نمودن موضوع اسلام اصیل و میانه رو، به جذب مردم مصر پرداخته و شعبه های شان نه تنها تمام مصر را فرا گرفت، بلکه به ندرت کشور اسلامی یافت خواهد شد که در قرن بیستم میلادی، از جریانات مصر متأثر نگردیده باشد. حقایق فعالیت های این جنبش به جهان ثابت ساخت که با وجود تلاش حامیان غربی، ملت مصر قادر به انتخاب سرنوشت شان بوده، این ملت حامیان نظام لیبرال نه بلکه نظام اسلامی میباشند و به نظر اکثریت مردم مصر، اخوان المسلمین در حال حاضر یک انتخاب شایسته ای برای آنهاست.
در این شکی نیست که با اعلان نتایج مرحلۀ اول انتخابات مصر، و به تعقیب آن راه یابی محمد مرسی به مرحلۀ دوم و نهایتاً برندگی اخوان المسلین، آمریکا و حامیان غربی و همچنین اسرائیل تا اندازه ای احساس خطر نموده و هراس از آن دارند که سرنوشت بعدی این متحدین در خاور میانه چگونه خواهد بود. ظاهراً به نظر میرسد که با برنده شدن محمد مرسی در انتخابات ریاست جمهوری مصر، متحدین امریکایی از دوجهت در حال ضربه خوردن است، یکی اینکه رژیم حسن مبارک، دوست دیرینه و متحد شان دیگر وجود ندارد – ودیگر اینگه نه تنها تحولات مصر بلکه عموم تحولات خاور میانه موقعیت و نفوذ آیندۀ این متحدین را کدام سو خواهد برد. به نظر میرسد که دروس آموخته شده از حمایت گری وحشی طبع آمریکا، درخاور میانه متحدین دیروز را کم کم به مخالفین امروز تغییر جهت ایجاد کند مگر اینکه متحدین غربی در راهبرد شان علیه دخالت در خاور میانه تغییراتی بیاورد. حالا ضرور است تا غربی ها بویژه امریکا جهت حفظ موقف شان در منطقه، از گزینه های بعدی کار بگیرند.
افغانستان بجای مصر در قطار اسرائیل واسترالیا
آمریکا دو نوع متحدینی دارد، یکی ناتو و دیگر غیر ناتو. متحدین غیر ناتوی آمریکا تا فعلاً عبارت اند از کشورهای استرالیا، اسرائیل و مصر، اما اخیراً در اوایل ماه جولای سال جاری (2012) افغانستان نیز به گروه متحدین غیر ناتوی امریکا پیوست. چنانچه قبلاً تذکر یافت، محبوبیت آمریکا در خاور میانه رو به زوال است، این کشور حامی ملت های خاور میانه نبوده است بلکه حامی حکام مستبد منطقه بوده است، چیزی که به ملت های منطقه ثابت شده است. رهبری کشور مصر، کشوریکه تا حال از متحدین اصلی امریکا بوده است، اینک به دست اخوان المسلمین اسلامگرا افتاد. رژیم حسن مبارک سالانه صدها میلیون دالر مصرف میکرد تا از نفوذ اسلام گراهای اخوانی جلوگیری نموده و آنها را سرکوب نماید. اما حالا این گروه سر کلاوۀ قدرت را بدست گرفته و حد اقل برای کشورهای حامی مبارک نشان داد که مردم مصر میدانند چه کنند. لذا متحد بودن مصر همرای آمریکا برای فعلاً و آینده نیز روشن به نظر نمیرسد. از سوی دیگر موج تحولات منطقه نیز امید آمریکا را برای حذب متحدین دیگری، به یأس تبدیل نموده است، لذا امریکا حالا باید متحد جانشین و تعویضی بجای مصر انتخاب نماید اما چون در خاور میانه امکانش نیست، افغانستان گزینۀ مناسبی میباشد. اینکه آیا افغانستان میتواند مانند مصر نقشی برای آمریکا در منطقه بازی کند یا خیر، مسئلۀ پیچیده ای به نظر میرسد.
پیوستن افغانستان به قطار متحدین آمریکا در موقعیت حساسی هم به مقایسۀ وضعیت افغانستان، و هم به مقایسۀ وضعیت امریکا، صورت میگیرد.
برای افغانستان از این جهت حساس است که اخیر سال 2014 را جامعه جهانی آخرین ضرب العجل بیرون شدن نیروهای خارجی، یا به نحو بهتری خروج نیروهای اشغالگر عنوان کرده است. دایرشدن کنفرانس توکیو یکی از مسایل مهم دیگر برای افغانسان بوده است، جایی که به میلیاردها دالر برای یک دورۀ چهارساله به عنوان کمک های اقتصادی غیر نظامی اعلام شد. مسئله صلح با مخالفین نیز از الویت های حکومت کابل بشمار میرود. تجهیز نیروهای امنیتی افغان وحمایت مالی از آنها نیز مسئلۀ ساده ای نیست. داد زدن فساد در کشور که معمای حل ناشدنی بوده است، همه داد از فساد میزنند اما معلوم نیست که چه کسی فساد را مرتکب شده است. همچنین موارد دیگری که به حساس بودن وقت منجر میشود.
برای آمریکا از آن جهت حساس است که متحدین خاور میانه کم کم از آن در حال فاصله گرفتن است. بحران مالی یا اقتصادی نیز آمریکا را فراگرفته است و این کشور نمیتواند به تنهای پیسه اش را در افغانستان خرچ کند. از سویی هم یک روز قبل از کنفرانس توکیو این اعلان یعنی پیوستن افغانستان به متحدین اصلی آمریکا، نقش برجسته ای برای هردو کشور جهت جلب همکاریهای اقتصادی برای افغانستان داشته است. جهت تطبیق پیمان استراتیژیک بین واشنگتن وکابل؛ شاید ضرورتی به این اتحاد محسوس بود. مهمتر از همه اینکه رهبری کشور مصر به دست اسلامگراهای اخوان المسلمین، مسلماً کشور مصر را از ردۀ متحدین امریکا خارج خواهد کرد، لذا افغانستان، جاییکه ظاهراً بیش از یک دهه امریکا سرمایه گذاری نموده است، به نظر این کشور، شایسته است تا افغانستان به ردۀ متحدین اضافه شود.
افغانستان و مبارزه قدرت های منطقه
سوال اساسی اینست که آیا افغانستان میتواند جهت گسترش لیبرالیزم آمریکایی در قالب دموکراسی مانند استرالیا و اسرائیل برای آمریکا نقش مثبتی در حوزۀ سارک داشته باشد؟ و یا هم مانند مصر اعصای دست امریکا بوده که در خاور میانه و در همسایگی با اسرائیل نقش بسزایی برای آمریکا داشت؟
قبل از اینکه به تحلیل بپردازیم و اگرچه هنوز هم خیلی زود است تا جواب ارایه دهیم، عجولاً تذکر میدهیم که: «نه خیر، افغانستان نمیتواند چنین نقشی برای آمریکا بازی کند».
اجرای موفق آمیز هر طرح و برنامه، متعلق به زمان و مکان خاصی است. در زمانیکه آمریکا شروع به نفوذ در خاور میانه نمود، در آنزمان وضعیت به گونۀ دیگری بود. جنگ جهانی دوم تمام شده بود، کشور ها توجه به توسعه داخلی و اقتصادی شان مبذول داشته بودند، مسئله ی قدرت طلبی کمتر مطرح بود، آخرین امپراطور اسلامی که بیش از شش صد سال حکومت کرد، نیز با ختم جنگ جهانی اول سقوط کرده بود، آمریکا ضرورت به نفت منطقه داشت، اسلحه امریکایی در جنگ های خلیج فارس استفاده میشد و صنعت اسلحه سازی در امریکا در حال توسعه بود، و خلاصه اینکه زمان متفاوت از امروز بود. مکان نیز متفاوت بود چون حکام منطقه دنبال حامیان مستبد بودند و ملت های بیچاره به فکر زنده ماندن بودند، حتی مسئله ی زنده گی کردن نیز کمتر مطرح بود. لذا این موارد زمینه سازی بود که از یک سو امریکا و انگلیس کشوری بنام اسرائیل طراحی کنند و از سوی دیگر متحدینی مانند مبارک بیابند. واما در افغانستان، زمان متفاوت از نیمه دوم قرن بیستم است. کشورهای منطقه در حال توسعه اند و انتظار میرود تا کشور های چین وهندوستان تا ده – پانزده سال دیگر به حیث ابرقدرت های جدیدی وارد صحنه شوند. روسیه که هنوز هم به فکر سوسیالیزم سابق است و هنوز هم آمریکا از این کشور در هراس است. لذا متحد بودن کشوری با افغانستان و اما بدون مداخلۀ کشورهای منطقه مخصوصاً هند، چین و روسیه کار ساده ای نخواهد بود.
موضوع دیگری که همیشه در افغانستان مطرح است، موضوع عقاید دینی مردم میباشد. ملت افغانستان اگرچه از نظر تحصیل و تعالیم اسلامی به اندازۀ زیادی مستفید نشده اند اما عقیدۀ دینی شان متفاوت با سایر مسلمانان است. تجارب نشان داده که یکی از بزرگترین عوامل شکست ابرقدرت ها مانند انگلیس و روسیه، مسئله ی عقیدوی ملت افغانستان بوده است.
و در اخیر
شامل شدن افغانستان در لیست متحدین اصلی امریکا، چنانچه فوقاً ذکر گردید، از جهات مختلف به نفع امریکا نخواهد بود و علاوتاً همکاری های مالی چنانچه طی یک دهۀ گذشته تجربه شده است؛ در افغانستان نه برای حمایت از ملتی که در دشت و کوه و صحرا زندگی میکنند، استفاده خواهد شد، بلکه برای عدۀ محدودی از کادر رهبری متحدین و مخالفین دولت محول خواهد شد. لذا به نظر میرسد در این تعویض بازیکن و آنهم در دقایق اضافی بازی، برای آمریکا نه اینکه سودی نخواهد داشت، ضیاع وقت و به هدر رفتن چانس ها نیز خواهد بود. از احتمال بدور نیست که این گونه تعویض ها به نفع حریف نیز گول خواهد زد و آنگاه صوت داور هم برگشت نداشته و هیچ داوری از تصمیم خود صرف نظر نخواهد نمود.